سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جایگاه مهرورزی ومحبت دراسلام
آنکه در دین خدا تفقّه کند، خداوند همّ وغمش را کفایت می کند و از جایی که به فکرش نمی رسد روزیش دهد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

نوشته شده توسط:   زهرامودی  

سه شنبه 85 اسفند 29  5:1 عصر

مهرورزى ، فرمان سعادت‏بخش اسلام

مهر ورزیدن به خود و دیگران ، فرمان سعادت‏بخش حضرت حق و همه پیامبران خصوصاً پیامبر با کرامت اسلام و امامان بعد از حضرتش به همه مردم و به تمام جهانیان است .

مهرورزى و رحم به خود و دیگران زمینه تجلى رحمت حق به انسان و مهر خداوندى به آدمى است .

قرآن مجید مى‏فرماید : یکى از صفات اهل ایمان مهر و محبّت و سفارش به صبر و رحمت و مهرورزى به یکدیگر است .

ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ

علاوه بر [ انجام ] این [ تکالیف ] ، از کسانى باشد که ایمان آورده‏اند و یکدیگر را به صبر و مهربانى سفارش کرده‏اند .

روایات و معارف الهیه در رابطه با مهر و محبّت و این که به خود و دیگران محبّت ورزید و رحمت آرید مطالبى بسیار مهم و آموزنده دارند :

در روایتى از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است :

« إرحَم تُرحَم ».

مهر و محبّت ورز تا مورد مهر و محبّت قرار گیرى .

رسول اسلام صلی الله علیه و آله مى‏فرماید :

« الرَّاحِمُون یَرحَمُهُم الرّحمنُ تَبارَکَ وَتَعَالى إرحَمُوا مَن فِى الأرضِ یَرحَمْکُم مَن فِى السَّماءِ »

خداى مهربان به مهرورزان مهر مى‏ورزد ، به همه اهل زمین محبّت کنید تا خدا به شما محبّت نماید .

                                        

 


 

نوشته شده توسط:   زهرامودی  

سه شنبه 85 اسفند 29  4:21 عصر

الهی اگر کسی تو را به طلب یافت من خود طلب از تو یافتم ، اگر کسی تو را به جستن یافت من به گریختن یافتم .

 

خداوندا چون وجود تو پیش از طلب و طالب است طالب از آن جهت در طلب است که بیقراری بر او غالب است ، عجب آنست که یافت نقد شد و طلب بر نخاست ، حق دیده ورشد و پرده عزت بجاست .

 

الهی چه شود که دلم را بگشائی و از خود مرهمی بر جانم نهی ، من سود چون جویم که دو دستم از مایه تهی ، نگر که به فضل خود افکنی مرا در روز بهی.

 

الهی نسیمی از باغ دوستی دمید دل را فدا کردیم ، بوئی از خزینه دوستی یافتیم ، به پادشاهی بر سر عالم ندا کردیم ، برقی از مشرق حقیقت تافت آب گل کم انگاشتیم .

 

الها بر شادی که بی تو است اندوه است ، هر منزلی که نه در راه تو است زندان است ، هر دل که نه در طلب تو است ویران است یک نفس با تو به دو گیتی ارزان است ،‌یک دیدار از تو به هزار جان رایگان است .

 

تا دلم فتنه بر جمال تو شد

بنده حسن ذوالجلال تو شد

 

الهی چه زیباست ایام دوستان تو با تو و چه نیکو است معاملت ایشان در آرزوی دیدار تو ، چه خوش گفت و گوی ایشان در راه جست و جوی تو .

 

الهی آن دیده که تو را دید به دیدن حز تو کی پردازد و آن جان که با تو صحبت یافت با آب و خاک چند سازد ؟

 

الهی آب عنایت تو به سنگ رسید ، سنگ بار گرفت ، از سنگ میوه رست ،‌میوه طعم و مزه گرفت .

 

پروردگارا یاد تو دل را زنده کرد و تخم مهر افکند ، درخت شادی رویانید و میوه آزادی داد.

 

الهی پهنای عزت تو جای اشارت نگذاشت و قدم وحدانیت تو راه اضافت بر داشت تا رهی گم کرد آنچه در دست داشت و نا چیز شد هر چه می پنداشت .

 

الهی مشرب می شناسم اما واخوردن نمی یارم ، دل تشنه و در آرزوی قطره ای میزارم سقایه مرا سیراب نکند ، من در طلب در یا در یابم ، بر هزار چشمه گذر کردم تا که دریا دریابم ، در آتش عشق غریقی دیدی ؟ من چنانم ، در دریا تشنه ای دیدی؟ من آنم ، راست به حیرت زده ای مانم که در بیابانم ، فریادم رس که از بلائی به فغانم.

 

الهی غریب تو را غربت وطن است ، کی هرگز  به خانه رسد کسی که غربت او را وطن است.

 

الهی مشتاق کشته دوستی و کشته دوست دیدار تو را کفن است ، الهی چه خوش روزگاری است روزگار دوستان تو با تو چه خوش بازاری است بازار عارفان در کار تو ، چه آتشین است نفسهای ایشان دریاد تو ، چه خوش دردی است درد مشتاقان در سوز شوق و مهر تو ، چه زیباست گفت و گوی ایشان در نام و نشان تو.

 

با صنع تو هر مورچه رازی دارد

با شوق تو هر سوخته سازی دارد

ای خالق ذوالجلال نومید مکن

آن را که به درگهت نیازی دارد

 

الهی ای سزاوار ثنای خویش ، ای شکرکننده عطای خویش ، ای شیرین نماینده بلای خویش ، بنده به ذات خود از ثنای  تو عاجز و به عقل خود از شناخت منت تو عاجز و به توان خود از سزای تو عاجز .

 

الهی گرفتار آن دردم که داروی آنی ، بنده آن ثنایم که تو سزاوار آنی ، من در تو چه دانم ؟ تو دانی ، تو آنی که خود گفتی و چنانکه خود گفتی آنی ، تو آنی که مصطفی گفت من ثنای تو را نتوانم شمرد آن گونه که تو خود بر نفس خویش ثنا گفتی الهی چه یاد کنم که خود همه یادم ، من خرمن نشان خود همه را فراباد نهادم .

 

الهی ای یادگار جانها و یاد داشته دلها و یاد کرده زبانها به فضل خود ما را یاد کن و بیاد لطیفی ما را شاد کن .

 

الهی جز از شناخت  تو شادی نیست و جز از یافت تو زندگانی نه،زنده بی تو چون مرده زندانی است و زنده به تو زنده جاودانی است.

 

الهی مران کسی را که خود خواند ، ظاهر مکن جرمی را که خود پوشیدی ، کریما میان ما و تو داور توئی ، آن کن که سزاوار آنی ، نه آنچنان که سزاوار ماست .

 

الهی اگر این آه از ما دعوی است تو سزای آنی ، اگر لاف است بجای آنی ، اگر صدق است وفای آنی .

 

خدایا اگر دعوی است سخن راست است اگر صدق است کار راست است ، اگر دعوی است نه بیداد است .

 

الهی از سه چیز که دارم در یکی نگاه کن : اول بیخودی که جز تو را از دل نخواست ، دوم تصدیق که هر چه گفتی گفتم راست ، سوم چون با ذکرم خاست ، دل و جان جز تو را نخواست .

 

الهی از دو دعوی به زینهارم و از هر دو به فضل تو فریاد خواهم ، از آنکه پندارم بخود چیزی دارم یا پندارم که بر تو حقی دارم .

 

خداوندا از آنجا که بودیم بر خاستیم لیکن به آنجا نرسیدیم که خواستیم ، خدایا هر که نه کشته خودی مردار است و مغبون کسی که نصیب او از دوستی گفتار است ، او را که راه جان و دل به کار است ، او را با دوست چه کار است؟

 

 

 


 

نوشته شده توسط:   زهرامودی  

سه شنبه 85 اسفند 29  4:19 عصر

اگرداری کبوترهای امید     بیاسقف دلم رامبتلاکن

امروزه میان این همه رویش هندسی سیمان وآجروآهن وسراسیمگی وانباشت آدم ها. برتکراروروزمرگی وبه همان تناسب افسردگی ها وبیماری های بی نام ونشان افزوده می شودومرغ جان آدمی درقفس تنگ گوشت وپوست واستخوان گرفتارمی آید.

گاه گاهی آدم هایی فریادمی زنند:"روزنه.روزنه" وخیلی هاخودرابه سرعت به آنجامی رسانندتامگرآفتاب راازروزنی دیگربه تماشابنشینند. راستی آفتاب آن بالاست.اماسرهاچراپایین افتاده است؟!

تکثیروتکراروعادت! آدم های امروزی ازهمه چیزکپی برداری می کنند.حتی ازخودشان.آدم درمیان تشابه وتکرار.خسته ومکدرمی شود.

انسان هارابه کناراجاق شقایق ها فرامی خوانیم تادرگرمای سرخی آنها نسخه های امیدبرآن هابخوانیم تامرغ جانشان رابه پروازدرباغ سبززندگی درآورند.

دراین وبلاگ قصدداریم جایگاه محبت ومهرورزی رادراسلام بررسی کنیم وچندین نسخه ازاین ترنم داوودی رادراختیارشمابگذاریم"وبیاریم سبد.ببریم این همه سرخ. این همه سبز"


 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ